مقاومت به روایت مردم

تصاویر: شقایق های وحشی اراک | سایت انتخاب

از عاشقانه‌های جنگ تا مین‌های خفته

قلمدار مهاجر

دوره همیشان خاص بود. فضای رنگ باخته خانه هم بوی حزن می‌داد و هم جای شکر داشت. پدربزرگ آرام به مبل ِ قدیمی اتاق پذیرایی تکیه داده است. مادر بزرگ طرفی دیگر در حالِ گاه‌گریو خواندن است «دا خودت رفتی و اتاقت مَنده خالی»...آوای صدایش سوزناک است. یک سالی از رفتن حسین می‌گذرد. پدربزرگ خیره به زمین غرق افکار خودش است. میان ذهنش به جست و جوی واژه‌ها برای آرام کردن مادربزرگ می‌گردد. خیالش او را روانه خاطرات سال ۴۷ کرده است. روزی که سیل در اهواز تمام زندگی‌اش را با خود برد با گفتن از سختی‌های آن روزها سعی می‌کند مادربزرگ را کمی آرام کند. نگاه مهربانش را به او می‌دوزد و طوری که نوه‌های جوانش صدایش را بشنوند می‌گوید: هر روز از منطقه یوسفی تا پل سفیدِ اهواز را پیاده می‌رفتم. کنار آب می‌ایستادم تا آب از کناره‌ها فروکش کند تا شاید بتوانم چیزی از وسایل خانه را پیدا کنم. زندگی کارگری‌ام از دستم رفته بود بعد از سال‌ها زندگی همه چیزمان را باخته بودیم. مادربزرگ که به نظر می‌رسد یادآوری این خاطره به مذاقش شیرین آمده است این بار لبخند ظریفی بر لبش نقش می‌بندد و می‌گوید: از نو مثل یک عروس و داماد زندگی‌مان را شروع کردیم. عروس خانواده که خود داغدار فوت همسر جانبازش هست می‌گوید: از زندگی نا امید نشدند و همه چیز را از نو شروع کردند.

مادربزرگ مدام میوه و چای تعارف می‌کند و با تبسمی که از آن لبخند بر واژه‌های ماجراجوی کلامش باقی مانده است می‌گوید: کمد قهوه‌ای بزرگی داشتیم که رختخواب‌ها را روی آن می‌گذاشتم. هر چقدر آقابچه‌ها از پول کارگری به دست آورده بود را در آن گذاشته بودم. سیل تمام زندگی‌ام را با آن کمد همراه خود برد. پدر بزرگ که سعی در عوض کردن حال و هوای غم‌زده خانه دارد می‌خندد و با گویش بختیاری می‌گوید:«رفتن سی خرمشهر»

کمی خودش را روی مبل جابه‌جا می‌کند، دست‌هایش را روی هم می‌گذارد. پلک‌هایش را جمع می‌کند. تمرکز حواسش را به گذشته‌ها داده است و از آن روزها حرف می‌زند: هیچ وقت یادم نمی‌رود روزهایی که با نا امیدی تمام به کنار رودخانه کارون می‌رفتم. در دل آن فضای دلگیر، صحنه عجیبی را دیدم. وسطِ آب روی یک کلک یک خروس، یک مار ِافعی و یک روباه کنار هم ایستاده بودند و با هم هیچ کاری نداشتند. آنچه می‌دیدم بیشتر شبیه یک فیلم بود تا واقعیت. دستش را همپای صدایش بالا می‌برد و می‌گوید: نه یک مار معمولی، یک مار افعی. می‌خندد و می‌گوید: بعد از آن سیل، اوضاع به گونه‌ای به‌هم ریخته بود که هیچ کس حوصله دیگری را نداشت حتی حیوانات.

استکان چای را از روی میز برمی‌دارد به مبل تکیه می‌دهد و با کنایه‌ای تلخ می‌گوید: چقدر هم آن زمان دولت کمکمان کرد. زیرپاییِ گلیم مانندی را آوردند و گفتند: این از طرف ‌اشرف پهلوی است بین مردم آن را تقسیم کنید. مردم خیلی بهشان برخورد. اصلا نمی‌شد تقسیمش کرد. به نوعی مردم را به حساب نمی‌آوردند. مادربزرگ هم به دنبالش کنایه دیگری می‌زند و می‌گوید، چقدر هم که کمکمان می‌کردند!! اگر لباسی تنمان بود آن را هم درمی آوردند و می‌بردند!

عاشقانه‌های جنگ

مادربزرگ دوباره بی‌تابی می‌کند و پدربزرگ باز هم سعی می‌کند سختی‌های گذشته را که از آن عبور کرده‌اند یاد‌آوری کند. حالِ بی‌قرارِ مادربزرگ را بر هم می‌زند و با عبور از خاطره سیل همه را وارد خاطرات جنگ می‌کند. با بالا بردن صدایش سعی می‌کند توجه همه را به خودش جلب کند تا حال و هوای محیط را عوض کند. لیوان چای را روی میز می‌گذارد و فاصله میان ابروها را به هم گره می‌زند. می‌گوید: زمان جنگ در شرکت نورد لوله در اهواز کار می‌کردم. یک روز در حال کار بودم که بمباران شدت گرفت و تمام ماشین‌های شرکت را نابود کرد. آن موقع حسین به عنوان سرباز بسیجی در جبهه‌ها خدمت می‌کرد. در آن شدت بمباران همکارم صدایم زد و گفت: پسرت را میان مجروحین بیمارستان دیدم. خودم را سراسیمه به بیمارستان رساندم. تعداد مجروحین خیلی زیاد بود. همه به نوعی می‌خواستند به اوضاع فجیعی که در آن بیمارستان صحرایی به وجود آمده بود کمک کنند. تعدادی خانم به شکل یک گروهِ خودخوانده وارد محوطه شدند تا شست و شوی لباس‌های مجروحین را به عهده بگیرند. در آن شلوغی تنها خبری که توانستم از حسین بگیرم این بود که او را به اصفهان منتقل کرده‌اند.

پدربزرگ دوباره استکان چای را سر می‌کشد و با مهربانی به چهره به غم نشسته همسرش نگاه می‌کند و با حرف‌های ساده از راز بی‌هیاهوی دلش سخن می‌گوید: آن روز من برای اینکه مادربزرگتان ناراحت نشود چیزی نگفتم. مادربزگ دست چین و چروک خورده‌اش را جلوی دهانش گرفته و با لبخند نمکینی که آن پشت قایم کرده است پاسخ بی‌صدایی به عشق میان خودش و پدربزرگ می‌دهد و می‌گوید: دو روز بعد یک آمبولانس جلوی در ایستاد حسین از آن پیاده شد در حالی که دستش مجروح بود. تمام تلاشم این بود که همسرم حسین را با این حال و روز به‌هم ریخته نبیند.در همان حال خستگی و مجروحیت خوابش برد.شب پدرش به خانه برگشت از من پرسید کیه زیر پتو؟ گفتم: دست و رویت را بشور، برو روی پشت‌بام اول خدا را شکر کن بعد بیا ببین کی هست؟از پشت‌بام که برگشت، پتو را آرام برداشت، با چهره حسین که مواجه شد صورتش را غرق بوسه کرد. رو‌به‌روی حسین نشست. پرسید حسین بابا چی شده؟ حسین که هنوز گرمای بوسه‌های پدر را روی گونه‌هایش حس می‌کند برایش کمی سخت است که چنگال واژه‌های سرد را بر جان پدر بنشاند. اما نگاه کنجکاو و مهربان پدر او را به حرف می‌آورد: کمی با دستش که حالا عصبش را از دست داده است ور می‌رود و می‌گوید: میان نیزارها در حال عبور دادن نیروها از شت برای عملیات بدر بودیم که قایقمان را زدند. بچه‌ها همه زخمی شدند. من هم دستم آسیب دید. حسین صحبت را کوتاه می‌کند و همه چیز را عادی نشان دهد تا پدر آشوب از کار افتادن دست پسر را احساس نکند.

مادربزرگ با یادآوری خاطره جانبازی پسرش که یک سالی است هم آغوش مرگ سر بر سینه خاک نهاده است دوباره‌ گریه می‌کند. اما پدربزرگ از افتخار به حسینش می‌گوید. از آن همه مینی که بعد از جنگ با زبان روزه زیر دستان خشن آفتابِ گرم خوزستان خنثی کرد. این بار نوه خانواده که از همه برای مرگ پدر بی‌قرارتر است از خاطره همراهی‌اش با پدر برای خنثی‌‌سازی مین و صحنه شهادت دایی‌اش می‌گوید: پدرم من را با خودش به چذابه، دشت آزادگان و جفیر می‌برد. اجازه نمی‌داد مین خنثی کنم. مین‌های والمر، ضد‌تانک، ضد خودرو، ام چهارده را به من نشان می‌داد و می‌گفت: ساخت کدام کشور است. دست جنایت بسیاری از کشورهای دنیا را در دفاع هشت ساله از کشور از نام و نشان مین‌ها می‌شد دید. من حدودا سه سال در این مناطق همراه پدرم بودم.

‌ مین‌های خفته

ظهر بود من، پدر و دایی‌ام برای خنثی‌‌سازی مین به منطقه چذابه رفته بودیم. مین‌های خنثی شده را روی دستم گرفتم تا آنها را به محلی که تعیین شده بود ببرم.گام‌هایم را به سختی از زیر سرانگشتان داغ گرما روی زمین می‌کشیدم. حواسم به مین‌هایی بود که روی دستانم جاخوش کرده بودند. دایی غلام چندصد متر آن طرف‌تر در حال تعیین مکان خنثی ‌سازی مین برای فردا بود. مین‌ها را که تحویل دادم به یک‌باره صدای افنجار بلند شد. از منطقه پدرم را صدا زدند. حسین...غلام...حسین...غلام....از سایت بیرون دویدیم. برانکارد را آوردند. هر دو پای دایی ام قطع شده بود و تمام تنش غرق خون بود. ظاهرا مینی را خنثی می‌کند و در حال برگشتن پایش روی مین والمر می‌رود و به شدت آسیب می‌ببیند که در بیمارستان به خاطر شدت جراحات شهید شد. بارها شاهد از دست دادن چشم و پای همکارانم در حین خنثی‌سازی مین بودم. این موضوع برای من که کم سن و سال بودم و فضای جنگ را درک نکرده بودم خیلی سخت بود.

***

فضا هنوز بار غم را به دوش می‌کشد. خاطرات بازگو می‌شوند تا شاید سنگینی غم جایش را با لطافت صبر به کرسی پذیریش تقدیر بنشاند. از مرگ جانبازی که سال‌ها زیر گرمای آفتاب مین‌ها را خنثی می‌کرد و پیکر و پلاک شهدا را از دل خاک در می‌آورد تا شهادت شهیدی که خشونت مین‌های خفته رابه جان خرید تا دستان لطیف شهادت آهنگ عاشقانه‌های جنگ را برای او روایت کند.

خاطرات مردمی به روایت خانواده شهید غلام کاهکش و جانبازِ مرحوم حسین کاهکش

شعر انتظار ...

پیام تبریک و جملات زیبا به مناسبت نیمه شعبان / متن و عکس تبریک میلاد حضرت  مهدی

خوشا دردى! که درمانش تو باشى
خوشا راهى! که پایانش تو باشى

خوشا چشمی! که رخسار تو بیند
خوشا ملکی! که سلطانش تو باشى

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردى
خوشا جانی! که جانانش تو باشى

خوشى و خرمى و کامرانى
کسى دارد که خواهانش تو باشى

چه خوش باشد دل امیدوارى
که امید دل و جانش تو باشى

همه شادى عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشى

گل و گلزار خوش آید کسى را
که گلزار و گلستانش تو باشى

چه باک آید زکس! آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشى

مپرس ازکفر و ایمان بى دلى را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشى

براى آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره، تا جانش تو باشى

" عراقى " طالب درد است دایم
به بوى آنکه درمانش تو باشى

طبقه‌بندی رفتاری مردم و بهترین‌ها

عکس های گل لاله صورتی، قرمز، سفید و زرد برای پروفایل تلگرام و اینستاگرام و  واتساپ

امام کاظم(ع) در اندرز به هشام ابن حکم فرمودند:

از این دنیا و اهل آن برحذر باش! زیرا مردم در آن چهار دسته‌اند:

1- یکی افتاده در ورطه هلاکت و هم‌آغوش هوس‌بازی

2- دیگری طالب دانش و قرآن‌خوان که هر چه دانشش زیاد می‌شود، کبر و غرورش بیشتر شود و اطلاعات خود از قرآن و دانش خویش را وسیله گردن‌فرازی بر فرودستان سازد.

3- دیگری عابد نادانی که هر کس را در عبادت از او کمتر است، کوچک شمارد و دوست دارد او را تعظیم و تکریم کنند.

4- و چهارمی خردمند دانای آشنا به راه حق که دوست دارد حق را بر پا دارد، اما یا ناتوان است، یا مغلوب و نمی‌تواند آنچه را می‌فهمد و می‌داند به کار بندد و از این رو اندوهناک و غمزده است. او بهترین فرد روزگار خود و خردمندترین آنان است.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 75، ص 315

حاج ملاهادى‏ سبزواری تهی از هوی و منیّت(حکایت اهل راز)

30 عکس الهام بخش و جذاب از گل های لاله زیبا

در سبزوار، همان روز اولى كه وارد شدم، پرسيدم از نواده‌هاى مرحوم حاج ملا‌هادى سبزوارى، حكيم فيلسوف، عارف، عابد و انسان با عظمت قرن سيزدهم كسى در اين شهر زندگى می‌كند يا نه؟ گفتند: بله. ايشان نبيره دخترى دارد كه فيلسوف و حكيم است و در سبزوار براى مردم تفسير قرآن می‌گفته است، اما اكنون به خاطر سنّ بالا كمتر می‌تواند از خانه بيرون بيايد.

گفتم: به محضر ايشان بگوييد: طلبه‌اى از تهران آمده، می‌خواهد شما را ببيند.

ادامه نوشته

رابطه گنـاه با نزول بـلا

گل لاله برای پروفایل گوشی | Photo by Valentin Hermann

زندگی دنیوی به اسباب گوناگون موجب غفلت انسان از خدا و عهد و میثاقش با خدا و سقوط در دام خطرناک هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی و در نهایت عذاب استیصال و ریشه‌کن الهی در همین دنیا می‌شود که عمر و عمران را به فنا می‌دهد و مرگ با «اجل معلق»(مرگ زودرس) را به جای «اجل مسمی»(مرگ حتمی) برای بشر رقم می‌زند.

بسیاری از مردم عمر خویش را به پایان نمی‌برند؛ زیرا در اثر گناه، اجل معلق به سراغشان می‌آید؛ چنان‌که بسیاری از شهرها و آبادی‌ها با همه عمران و آبادی چون شهرهای عاد و ثمود و ارم ذات‌العماد، به سبب گناه جمعی گرفتار اجل معلق می‌شوند و زلزله‌ای، آتشفشانی‌، سیلی چون سیل‌العرم به کلی محو و نابودشان می‌کند تا جایی که هیچ اثری از آنان باقی نمی‌ماند.

گناهان، عامل عذاب استیصال و زلزله

ادامه نوشته

ناسخ و منسوخ در احادیث

معرفی و نگهداری گل لاله + لاله نماد چیست و بررسی مشکلات رایج + راه درمان |  گل من و تو

قال‌النبی(ص):

«ان احادیثنا ینسخ بعضها بعضا کنسخ القرآن».

پیامبر اکرم(ص) فرمود:

همانا احادیث ما بعضی از آنها بعضی دیگر را نسخ می‌کند (ناسخ و منسوخ دارد)

همچنان که قرآن ناسخ و منسوخ دارد.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- شناخت نامه حدیث، آیت‌الله ری‌شهری(ره)، ج 2، ص 273

یک شهید، یک خاطره

همه محصولات

فرصت

شبی در ماه محرم، من و یدالله از سرکار کشاورزی به خانه برمی‌گشتیم. بین راه که می‌آمدیم، هیئتی در مسجد مشغول عزاداری بود. برادرم گفت: «بیا بریم و عزاداری کنیم.»
تمام بدنم از کار درد می‌کرد، گفتم: «می‌بینی که خسته‌م و نمی‌تونم بیام.» یک‌باره دستم را گرفت و گفت: «حیف هست که این فرصت‌ها رو از دست بدیم؛ چون خیلی کم پیش می‌آید.» و مرا به مسجد برد!
با چه شور و حالی در مراسم شرکت کردیم. بعد از عزاداری نه‌تنها خسته نبودم، بلکه روحیه بسیار خوبی پیدا کردم و از او تشکر کردم که حال و هوایم آن‌قدر عوض شد...

خاطره‌ای از شهید یدالله ناظمی نژاد
راوی: غلامحسین ناظمی نژاد، برادر شهید


مریم عرفانیان

یک ستاره از آن هزار

گل لاله (Tulip) بهترین قیمت + ارسال فوری | گل فروشی گل باما

ستاره شصت و دوم؛ بی‌سنگر


دلم هوایی می‌شود. می‌خواهد پر بگیرد و تا رسیدن به سنگر و خاکریز و عبادتگاه که نه! به جایگاه عبادت آنهایی که خود بی‌پناه بودند و برای دیگران مامن می‌ساختند تا آنها بتوانند در پناه خاک‌های بی‌جانی که روی هم تل‌انبار می‌شوند و شکل می‌گیرند و جان‌پناه می‌شوند مامن بگیرند، بیاسایند، ایستادگی کنند و مقاومت و پایمردی‌شان را به رخ مزدوران بعثی بکشند و به جهانیان ثابت نمایند که همه برادریم و کسوت‌مان ایستادگی و شجاعت و جهاد در راه دین و عقیده است و پیروی از مکتب حسین. حالا نام‌مان ارتشی باشد، سپاهی باشد، بسیجی باشد و یا نیروی جهادسازندگی، تفاوت‌مان اگر نام باشد چه فرقی می‌کند. در عمل و عقیده یک‌سو و هماهنگیم و مطیع امر ولایت.
و ستاره امروز من ستاره‌ای است که در دل شب، در روشنایی روز، در گرماگرم نبرد، پیشاپیش دیگران بود و برایشان مامن و جان‌پناه می‌ساخت و گاه پیکرش، ترکش گیر رزمنده‌ای بود که تفنگ به دست، مقابل‌تانک دشمن می‌ایستاد و می‌جنگید.
ستاره امروز من‌، در سال ۱۳۴۰ در بخش صفی‌آباد شهرستان اسفراین دیده به جهان گشود. او علاوه‌بر تحصیل، در مزرعه نیز یاور پدر خانواده بود. پس از پایان مقطع ابتدایی، برای ادامه تحصیل راهی شهرهای اسفراین و سبزوار گردید و سرانجام در سال ۱۳۵۸ موفق گردید تا تحصیلات دوره متوسطه را در رشته علوم تجربی به پایان ببرد.
روزهای تحصیل غلامحسین در دبیرستان، همزمان با روزهای پر شور انقلاب بود و او به عنوان یک دانش‌آموز روشنفکر با اعلام پیام انقلاب، دیگر دوستان و همکلاسی‌هایش را نسبت به افق‌های روشن آگاه می‌نمود و پس از پیروزی انقلاب، با اتمام دوره خدمت نظام وظیفه، که در جهاد سازندگی قدم گذاشت تا با فعالیت در این نهاد انقلابی، در راستای تحقق آرمان‌های انقلاب گام بردارد.
او ابتدا، به عنوان مسئول کمیته آبرسانی جهاد سازندگی شهرستان اسفراین، هدفی جز خدمت به محرومان روستایی نداشت.
در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، روستاهای زیادی از توابع شهرستان اسفراین از نعمت آب محروم بودند و او به برکت جهاد سازندگی و با همت والای خود آب را به این نقاط محروم هدیه کرد و با وجود مشکلات زیادی که پیش رو داشت، لحظه‌ای از تلاش باز نماند.
متانت و بردباری از خصوصیات اخلاقی‌اش بود و در نهایت ادب، احترام و تبسمی که همواره نقش‌بند چهره‌اش بود، خود را در دل دوستان و اهالی روستا جای می‌داد.
او هیچ‌گاه از تلاش و کار برای خدمت به روستائیان احساس خستگی نمی‌کرد. خیلی کم حرف می‌زد و بیشتر مرد عمل بود و این جلوه اخلاقی‌اش، او را محبوب دل دوستان و مردم خونگرم روستایی می‌کرد.
غلامحسین مرد شجاعت و غیرت بود. زمانی که احساس کرد جبهه به او نیاز دارد عازم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و با هدف ساخت و استقرار پل‌های شناور، گام مهمی برای پیروزی رزمندگان در میدان نبرد برداشت و به عنوان سنگرسازی بی‌سنگر، در ‌ستیز حضور پیدا کرد.
او در هیبت رزمنده‌ای جهادگر، دلیر مرد لحظه‌های نبرد بود و در احداث پل معروف خیبر و در عملیات بدر، نقش بسزایی داشت زیرا این پل، راهی برای پیروزی رزمندگان اسلام گردید.
غلامحسین در لحظه‌های حضورش در جبهه‌های نبرد، هدفی جز رضای خدا نداشت و شهادت را تنها مسیر وصال می‌دانست.
سرانجام در بیست و دومین روز از اسفند سال۱۳۶۳ زمانی که در ناحیه شرق دجله مسئول حراست از وضعیت فنی بخش‌هایی از پل خیبر بود، بر اثر بمباران هوایی دشمن و اصابت ترکش‌، شربت شهادت نوشید تا سبکبال به سوی معبود پر بگشاید.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.


موضوع: شهید غلامحسین قرایی

ابوالقاسم محمدزاده

شعر انتظار ...

دعا کمترین کار برای ظهور حضرت مهدی(عج) است - خبرگزاری حوزه

الا که راز خدایی خدا کند که بیایی
امان ز درد جدایی خداکند که بیایی

اسیر روی تو هستم نظر به روی توبستم
بگو شما به کجایی خداکند که بیایی

نشسته ام سر راهت در انتظار نگاهت
دگر بس است و جدایی خدا کند که بیایی

ببین چه بیکس و تنها نشسته ام گل زهرا
به درد ها تو دوایی خداکند که بیایی

به مشعری به حرامی به بیت یا به متایی
به مروه یا به صفایی خدا کند که بیایی

به جان پهلوی زهرا دگر بس است و جدایی
تو که عزیز خدایی خدا کند که بیایی

صحرا خدا کند که بیایی الا مسافر
امید قائم زهرا خدا کند که بیایی

کنون که دل شده پرخون
برای خاطر مجنون خدا کند که بیای

میان عاشق ومعشوق چه جای قیدو مکانی
چه این مکان و چه هرجا خدا کند که بیایی

ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم

سیمای یاران حضرت مهدی(ع) در عصر ظهور چگونه است؟ - مشرق نیوز

ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم
ای کاش که من خاک سر کوی تو باشم

دلدار منی یابن الزهرا
تو یارمنی یابن الزهرا

هرکس به کسی نازد و من هم به تو نازم
ای کاش جان بر سر کوی تو ببازم

می خانه دگر جای من بی سو پا نیست
روزی من خسته چرا کرب وبلا نیست

تو دین منی یابن الزهرا
آیین منی یابن الزهرا

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
رهمی به من سوخته ی بی سرو پا کن

آخر سحری دامن لطف تو بگیرم
یک بوسه زنم بر لب تو گاه بمیرم

ای تاج سرم یابن الزهرا
من منتظرم یابن الزهرا

دعای هفتم صحیفه سجادیه     3

گل لاله : نکات طلایی نگهداری، انواع نماد گل لاله | آوری کود

هر خیری که به تو رسد، از طرف خداست

و هر بدی که به تو رسد، از طرف خودت می باش د ». پس، اگر کسی با
لحنی اعترا ضآمیز بگوید: «نم یدانم چه گناهی مرتکب شد هام که باید
این بلا به سرم بیاید! » با منطقِ ایمانی سازگار نیست.
واقعیت این است که هی چکس نم یتواند ادّعا کند که در برابر آفریدگارش
بندگیِ کامل و ب ینقصی داشته و شایستگی و لیاقت الطاف خداوندی را دارد.
اصلاً همین ادّعا، خودش نقصِ در بندگی است. وقتی بهترینِ بندگان خدا که
در مسیر بندگی کمترین خلافی مرتکب نشد هاند، خود را به کوتاهی و تقصیر
در بندگی متهّم م یکنند، دیگر تکلیف بقیه معلوم است. ب های نترتیب، مؤمن
که ازی کسو، به نیروی بیکران و ارادۀ نامحدود خدا ایمان دارد و ازسوی دیگر
خود را مسبّب مشکلاتش م یداند، تضرّع و زاری، و اشک و لابه را دستاویز
قرار م یدهد تا خود را در رحمت واسعۀ الهی غرق کند و از چنگال مشکلات

و عواقب گناهانی که دامنگیرش شده، رهایی یابد: و از قهر و سطوتت مرا جز تضرّع و زاری به درگاهت راه نجاتی نيس ت .»
امیرالمؤمنین؟ع؟ در یک دستورالعمل کلی برای برو نرفت از شرایط سخت
اگر مردم هنگامی که بلاها بر آنان فرود م یآید و نعم تها از آنان برداشته
م یشود با نیّاتی پاک و د لهایی مشتاق به درگاه پروردگار خود پناه ببرند،

1. نساء: 79 .
2. صحیفۀ سجادیه، دعای 48 ، بند 13 .
3. نه جالبلاغه، خطبه 177 .

آنچه از دستشان رفته به آنان باز م یگرداند و هرگونه تباهی را برای آنان اصلاح
می كند .»
با این مقدمه در اهمیت و جایگاه تضرع به درگاه الهی، دست به دامن
امام سجاد؟ع؟ شده و با دعای هفتم صحیفۀ سجادیه همراه م یشویم تا
از آن حضرت بیاموزیم که در سخت یهای زندگی با چه عباراتی باید خدا را
بخوانیم و نگاهمان به زندگی در بحرا نهای بزرگ چگونه باید باشد

دعای هفتم صحیفه سجادیه    2

آموزش نگهداری گل لادن - میهن کاکتوس

در برهوت مادّیت و در این خاکستان، دلش ب یقرارِ کسی است. ریشۀ
انسان آن جایی است که روح در آن دمیدند: " از
روح خويش در آن دميدم. »

این است که انسان بدون ایمان به خدا، هیچ
معنایی برای زندگی نم ییابد و هیچ ملجأ و پناهی ندارد که در هجوم
مشکلات و مصائب به او پناهنده شود. ایمان است که دل انسان را به
«عروة الوثقی » که ریسمان و دستاویزی ناگسستنی است گره م یزند و
انسان را از میان بحرا نها و اضطرا بهای زندگی به سلامت عبور م یدهد؛
چرا که به نیروی شکس تناپذیر ی تکیه کرده که هم هچیز در یدِ قدرت
اوست و هی چچیزی در برابر ارادۀ او نم یتواند قَد عَلم کند.
راه نجات از بحران های روزگار و وضعیت های دشوار، تضرّع و اظهار

عجز و نیاز به درگاه الهی است. در سورۀ انعام می فرماید:
سوی ام تهایی که پیش از تو بودند، ]پیامبرانی[ فرستادیم؛ آ نها را به
تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا زاری و اظهار خاکساری کنند .»


پس در این وضعیت باید به درگاه خدا تضرّع و زاری، و اظهار ضعف و
ناتوانی کرد و به نیروی بیکران او متوسّل شد. این، شیوۀ همۀ پیامبران و
اولیای الهی است که در روزهای سخت زندگی به درگاه الهی گریه و تضرع
م یکنند. آ نها به خوبی م یدانند که در هجوم مصائب و بحرا نهای زندگی
باید در کجا پناه بگیرند. زیر بارا نهای سی لآسای حادثه که انسا نهای
بسیاری غرق و نابود م یشوند، آ نها به نیروی بیکران الهی متوسّل شده

1. ص: 72 .
2 . انعام: 42 .

دعای هفتم صحیفه سجادیه    1

عکس گل مریم 3#

اندکی درنگ
انسان همیشه به دنبال غلبه بر مشکلات و رسیدن به آرامش و احساس
خوشایند بوده، اما امروز که انسان از همیشۀ خود ناآرا متر و مضطر بتر
است، بیشتر از هر زمان دیگری به دنبال آرامش م یگردد و هر راه پیشنهادی
را به امید نیل به گمشد هاش امتحان می کند؛ غافل از اینکه این راه ها
روی شناخت صحیحی از انسان بنا نشده اند.
زندگی پر است از حوادث و پیشامدهای تلخ و شیرین. یک پیشامد
ناگوار م یتواند همچون زلزل های بنیا نکَن ارکان وجود انسان را تخریب کند
و هیچ کاری هم از این را هها ساخته نیست. به همین خاطر است که بشر
امروز از همیشۀ خود دردمندتر است. او هر راهی را امتحان م یکند، غافل
از این که تنها با یاد خدا و در پناه اوست که دلش آرام م یگیرد:

«
آ گاه باشید، تنها با یاد خدا د لها آرامش می یابد!
رازِ این رهایی، در ریشۀ انسان نهفته است. انسان از دیار خاک نیست.

در برهوت مادّیت و در این خاکستان، دلش ب یقرارِ کسی است. ریشۀ
انسان آن جایی است که روح در آن دمیدند:
روح خويش در آن دميدم. » این است که انسان بدون ایمان به خدا، هیچ
معنایی برای زندگی نم ییابد و هیچ ملجأ و پناهی ندارد که در هجوم
مشکلات و مصائب به او پناهنده شود. ایمان است که دل انسان را به
«عروة الوثقی » که ریسمان و دستاویزی ناگسستنی است گره م یزند و
انسان را از میان بحرا نها و اضطرا بهای زندگی به سلامت عبور م یدهد؛
چرا که به نیروی شکس تناپذیر ی تکیه کرده که هم هچیز در یدِ قدرت
اوست و هی چچیزی در برابر ارادۀ او نم یتواند قَد عَلم کند.
راه نجات از بحران های روزگار و وضعیت های دشوار، تضرّع و اظهار

عجز و نیاز به درگاه الهی است. در سورۀ انعام می فرماید:
سوی ام تهایی که پیش از تو بودند، ]پیامبرانی[ فرستادیم؛ آ نها را به
تنگی معیشت و بیماری دچار ساختیم تا زاری و اظهار خاکساری کنند .»
پس در این وضعیت باید به درگاه خدا تضرّع و زاری، و اظهار ضعف و
ناتوانی کرد و به نیروی بیکران او متوسّل شد. این، شیوۀ همۀ پیامبران و
اولیای الهی است که در روزهای سخت زندگی به درگاه الهی گریه و تضرع
م یکنند. آ نها به خوبی م یدانند که در هجوم مصائب و بحرا نهای زندگی
باید در کجا پناه بگیرند. زیر بارا نهای سی لآسای حادثه که انسا نهای
بسیاری غرق و نابود م یشوند، آ نها به نیروی بیکران الهی متوسّل شده

1. ص: 72 .
2 . انعام: 42 .

لجاجت، نتیجه زیاده‌روی در ملامت!

در مورد حقیقت ها و رازهای گل رز چه می‌دانید؟ | گُل‌سِتان

قال الامام علی(ع):

«الا فراط فی‌الملامه، یشب نیران اللجاج».

امام علی(ع) فرمود:

زیاده‌روی در سرزنش و ملامت، آتش لجاجت را شعله‌ور می‌سازد.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 74، ص 230

دعای پیامبر(ص) برای زن باحجاب

عکس گل رز صورتی پررنگ - عکس نودی

علی(ع) می‌فرماید: روزی به همراه رسول خدا(ص) در قبرستان بقیع نشسته بودیم، هوا سخت‌بارانی بود، در همین حال زنی که سواره بود از جلوی ما عبور کرد، ناگهان دست آن حیوانی که زن بر آن سوار بود،‌در گودی فرو رفت و در نتیجه آن زن نقش بر زمین شد.

پیامبر خدا(ص) از دیدن این صحنه روی گرداند و ناراحت شد. اطرافیان رسول خدا(ص) عرض کردند: یا رسول‌الله! آن زن پوشیده است و بر تن جامه‌ای دارد که تمام بدن او را پوشانده است.

حضرت در حق او دعا کرد و گفت: پروردگارا! زنانی که خود را پوشیده نگه می‌دارند، ‌مشمول رحمت و غفران خودبگردان! پس فرمود: ای مردم! برای پوشش از جامه‌هایی استفاده کنید که اندامتان را پوشیده نگهدارد، و همرانتان را هنگام خروج از منزل با پوشیدن آن در حفظ و امان نگه دارید.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- مجموعه ورام، ورام ابن ابی فراس، ص 78

شعر انتظار .....

دانلود تصاویر پس زمینه مهدوی Full HD | امام زمان

مانده ام با غم هجران نگارم چه کنم
عمر بگذشت و ندیدم رخ یارم چه کنم

چشم آلوده کجا دیدن دلدار کجا
چشم دیدار رخ یار ندارم چه کنم

با نگاهی بگشا عقده دیرین مرا
کز فراغت گره افتاده به کارم چه کنم

جلوه ای کن که دمی روی نکویت نگرم
گرچه لایق نبود دیده تارم چه کنم

اشک می ریزم و با غصه دل همراهم
که ز هجران تومن اشک نریزم چه کنم

طوق بر گردن من رشته عشق تو بود
تا کشاند به سر چوبه دارم چه کنم

حدیث غـدیر گویاترین سند امامت علی(ع)  ...... 2

شعر عید غدیر متفاوت

نام غدیر را همه شنیده‌ایم، سرزمینی است میان مکّه و مدینه، در نزدیکی «جحفه» که در حدود ۲۰۰ کیلومتری مکّه واقع شده و چهارراهی است که حجّاج سرزمین‌های مختلف می‌توانستند در آنجا از هم جدا شوند؛

راهی به سوی مدینه می‌رود، در جهت شمال.

راهی به سوی عراق می‌رود، در جهت شرق.

راهی به سوی مصر می‌رود، در طرف غرب.

و راهی به سوی یمن، در جهت جنوب.

امروزه این سرزمین، سرزمین متروکی است؛ ولی روزی شاهد یکی از بزرگ‌ترین حوادث تاریخ اسلام بود و آن، روزِ نصب علی(ع) به جانشینی پیامبر گرامی‌اسلامی(صلی‌الله علیه وآله) (در روز هیجدهم ذی‌الحجّه سال دهم هجری) می‌باشد.

گرچه خلفا روی جهات سیاسی کوشیدند این خاطره عظیم تاریخی را از نظرها محو کنند و هم‌اکنون نیز بعضی از متعصّبان به دلایلی که ناگفته پیداست، سعی در محو یا کم‌رنگ کردن آن دارند؛ ولی ابعاد این حادثه آن‌قدر در صحنه تاریخ و حدیث و ادبیات عرب وسیع است که قابل پوشانیدن یا محو کردن نیست.

حدیث غدیر؛ سند گویای ولایت

حدیث غدیر یکی از دلایل روشن ولایت و خلافت بلافصل امیرمؤمنان علی(ع) بعد از پیامبر گرامی ‌اسلام(ص) است و محقّقان اهمّیّت خاصّی برای آن قایل هستند.

متأسّفانه کسانی که درباره ولایت آن حضرت گرفتار پیش‌داوری هستند، گاهی سند حدیث را پذیرفته و در دلالت آن تردید می‌کنند و گاه ناآگاهانه سند آن را زیر سؤال می‌برند.

برای روشن شدن ابعاد مختلف این حدیث، لازم است درباره هر دو موضوع با ذکر مدارک موثّق و معتبر سخن بگوییم.

دورنمای غدیر

مراسم «حجّهًْ‌الوداع» در ماه آخر سال دهم هجرت به پایان رسید، مسلمانان، اعمال حج را از پیامبر اسلام(ص) آموختند و در این هنگام، پیامبر گرامی ‌تصمیم گرفت مکّه را به عزم مدینه ترک گوید. فرمان حرکت صادر شد، هنگامی‌که کاروان به سرزمین «رابغ»(1) که در سه میلی«جحفه»(2) قرار دارد رسید؛ جبرییل، امین وحی، در نقطه‌ای به نام «غدیر خم» فرود آمد و حضرت را با آیه زیر مورد خطاب قرار داد: «یَا أیُّها الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ(3)؛ ‌ای رسول! آنچه که از سوی خدا به تو فرستاده شده، به مردم ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی رسالت خدا را تکمیل نکرده‌ای، خداوند تو را از آسیب مردم حفظ می‌کند!»

لحن آیه حاکی از آن است که خداوند انجام امر خطیری را برعهده پیامبر گذارده است که همسنگ رسالت و موجب یأس دشمنان اسلام بوده است؛ چه امر خطیری بالاتر از اینکه در برابر دیدگان بیش از صد هزار نفر، علی(ع) را به مقام خلافت و وصایت و جانشینی نصب کند؟!

از این نظر، دستور توقّف صادر شد. کسانی که جلو کاروان بودند، از حرکت باز ایستادند، و آنها که دنبال کاروان بودند، به آنها پیوستند. وقت ظهر و هوا به‌شدّت گرم بود، تا آنجا که گروهی از مردم قسمتی از ردای خود را بر سر و قسمتی را زیر پا می‌افکندند. برای پیامبر سایبانی، به وسیله چادری که روی درخت افکنده بودند، تشکیل شد، آن حضرت بر روی نقطه بلندی که از جهاز شتر ترتیب داده شده بود، قرار گرفت و با صدای بلند و رسا خطبه‌ای ایراد کرد که عصاره‌اش این بود:

«حمد و ثنا مخصوص خداست. از او یاری می‌طلبیم و به او ایمان داریم و بر او توکّل می‌کنیم. از بدی‌ها و اعمال ناشایست خود به او پناه می‌بریم. خدایی که جز او‌ هادی و راهنمایی نیست و هرکس را که هدایت کرد، گمراه‌کننده‌ای برای او نخواهد بود. گواهی می‌دهم که جز او معبودی نیست و محمّد بنده و پیامبر او است.

هان ‌ای مردم! نزدیک است من دعوت حق را لبیک بگویم و از میان شما بروم. من مسئولم و شما نیز مسئول هستید!»

سپس فرمود: «درباره من چه فکر می‌کنید!؟...» (آیا من وظیفه خود را در برابر شما انجام دادم؟)

در این موقع صدای جمعیت به تصدیق خدمات پیامبر بلند شد و گفتند:

«ما گواهی می‌دهیم تو رسالت خود را انجام دادی و کوشش نمودی، خدا تو را پاداش نیک دهد».

پیامبر(ص) فرمود: «آیا گواهی می‌دهید که معبود جهان یکی است و محمّد بنده خدا و پیامبر او می‌باشد؛ و در بهشت و دوزخ و زندگی جاویدان در سرای دیگر جای تردید نیست؟»

همگی گفتند: «آری صحیح است، گواهی می‌دهیم!»

سپس فرمود: «مردم! من دو چیز نفیس و گرانمایه در میان شما می‌گذارم، ببینم بعد از من چگونه با این دو یادگار من رفتار می‌نمایید؟!»

در این وقت یک نفر برخاست و با صدای بلند گفت: «منظور از این دو چیز نفیس چیست؟!»

پیامبرفرمود: «یکی کتاب خداست که یک طرف آن در دست قدرت خداوند و طرف دیگر آن در دست شما است و دیگری عترت و اهل بیت من است؛ خداوند به من خبر داده که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد!»

«هان ‌ای مردم! بر قرآن و عترت من پیشی نگیرید و در عمل به فرمان هر دو، کوتاهی نکنید که هلاک می‌شوید!»

در این لحظه، دست علی(ع) را گرفت و آن‌قدر بالا برد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان شد و او را به همه مردم معرفی کرد.

سپس فرمود: «سزاوارتر بر مؤمنان از خود آنها کیست؟»

همگی گفتند: «خدا و پیامبر او داناترند!»

پیامبر(ص) فرمود: «خدا مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و من بر آنها از خودشان اولى و سزاوارترم!‌هان اى مردم! «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ(4) اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَاحِبَّ مَنْ أحِبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيثُ دارَ؛ هر كس من سرپرست و مولاى او هستم على مولاى او است. خداوندا! كسانى كه على را دوست دارند، دوست بدار؛ و كسانى كه او را دشمن بدارند دشمن دار. خدايا! آنها كه على را يارى كنند يارى كن و آنها كه دست از يارى او بردارند آنها را از يارى خود محروم ساز و حق را بر محور وجود او بگردان!»(5)

در جاى جاى خطبه بالا(6) اگر نيك بنگريد، دلائل زنده امامت على(ع) آشكار است.

ادامه نوشته

غدیر خم مبارک بر عاشقان ولایت

زیباترین شعر عید غدیر خم

مرا غدیر نه برکه، که بیکران دریاست
علی نه فاتح خیبر،که فاتح دلهاست

مرا غدیر نه برکه، که خم جوشان است
علی نه ساقی کوثر،که کوثر عظماست

مرا غدیر نه یک برگ سرد تاریخ است
علی نه شافع محشر، که محشر کبراست

مرا غدیر حریم وصال محبوب است
علی نه همسر زهرا که کیمیای ولاست

مرا غدیر بود پایگاه دانش و دین
علی نه کاتب قرآن که آیت عظماست

مرا غدیر نه یک واژه در دل تاریخ
که جان پناه همه رهروان راه خداست

مرا غدیر نه یک روز اختلاف افکن
که همچو چشمه ی مبعث زلال وحدت زاست

مرا غدیر ندای بلند آزادی است
علی نه حامی بوذر که روح صدق و صفاست

مرا علی نبود خلقتی خدا گونه
چو غالیان نسرایم که مالک دو سراست

اگر نه عالم و عادل مرا نمی شاید
ستایمش که علی عالی و علی اعلاست


حدیث غـدیر گویاترین سند امامت علی(ع)  ....1

شعر عید غدیر خم مبارک باد

جاودانگی داستان غدیر

اراده حکیمانه خداوند بر این تعلّق گرفته است که واقعه تاریخی غدیر، در تمام قرون و اعصار به صورت یک تاریخ زنده که دل‌ها به سوی آن جذب می‌شوند، بماند و نویسندگان اسلامی‌ در هر عصر و زمانی در کتاب‌های تفسیر و تاریخ و حدیث و کلام، پیرامون آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را از فضایل غیرقابل انکار امام علی بن ابیطالب(ع) بشمارند.

نه تنها خطبا و گویندگان، بلکه «شعرا» از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفکّر و ‌اندیشه پیرامون این حادثه و از فزونی اخلاص به صاحب ولایت، پرفروغ سازند و عالی‌ترین ‌اشعار را به صورت‌های گوناگون و به زبان‌های مختلف از خود به یادگار بگذارند. (مرحوم علاّمه امینی بخش مهمّی از‌اشعار غدیریّه را قرن به قرن در تاریخ اسلام با شرح حالات این سرایندگان در مجلّدات یازده‌گانه الغدیر از منابع معروف اسلامی‌آورده است.)

به تعبیر دیگر، کمتر واقعه تاریخی در جهان، بسان رویداد «غدیر»، مورد توجّه طبقات مختلف، از محدّث و مفسّر و متکلّم و فیلسوف و خطیب و شاعر و مورّخ و سیره‌نویس واقع شده است.

یکی از علل جاودانه بودن این حدیث، نزول دو آیه(7) از آیات قرآن پیرامون این واقعه است و تا قرآن ابدی و جاودانی است، این واقعه تاریخی نیز از خاطره‌ها محو نخواهد شد.

معروفیت واقعه غدیر در میان ملت‌های گذشته

ادامه نوشته

چرا  امیرمؤمنان(ع) جانشـین رسـول‌الله(ص) شد؟ 

لاله fioletovі - به چه معناست؟ دسته گل لاله بنفش یاک نماد باکرگی. Yakikh  kvіtіv لاله ها وجود دارد - chervonі، zhovtі، bіli، rozhevі، بنفش و ناویت  blakitni.

خلافت به معنای جانشینی در امور تکوینی و تشریعی و همچنین در امور ظاهری و باطنی، مسبوق به سابقه است. در انتخاب جانشین، شرط اصلی، نوعی مناسبت و مشابهت میان خلیفه و مستخلف عنه است. به این معنا که شخصی که عهده‌دار خلافت از دیگری می‌شود باید دست‌کم در آن ماموریتی که برعهده او گذاشته می‌شود توانایی همانند و یا در سطح نزدیک به مستخلف عنه داشته باشد.

در نوشتار حاضر نویسنده به مهم‌ترین شرط جانشینی و خلافت یعنی وجود مشابهت و مناسبت اشاره کرده و به تحلیل چرایی انتخاب علی(ع) به جانشینی پیامبر(ص) براساس آیات قرآن پرداخته است.

* * *

خلافت حق و خلافت باطل

خداوند امور هستی را به دو دسته حق و باطل تقسیم کرده است. حق، هر امری است که مطابق با واقع نفس‌الامری می‌باشد و نقیض آن باطل است. خداوند خود را حق معرفی می‌کند و هر چیزی که از اوست به عنوان حق می‌شناسد و در مقابل، باطل را غیر خود می‌داند.(فصلت، آیه 63)

از نظر قرآن، تنها حق، امری ثابت و پایدار است و غیرحق یعنی باطل امری نابودشدنی است.(اسراء، آیه 81) در امور جهانی گاه حق و باطل درهم آمیخته می‌شود و همین امر موجب خطا و اشتباه انسان می‌گردد؛ ولی از آن‌جا که باطل از ثبات برخوردار نمی‌باشد خیلی زود از میان رفته و از پس آن حقیقت خودنمایی می‌کند.(رعد، آیه 17)

حق امر مطابق واقع و صدق است و باطل، امری غیرواقع و کذب می‌باشد؛ به این معنا که حق در خارج، همواره مطابق واقع و راستی است در حالی که کذب از این خصوصیت برخوردار نبوده و در مقابل این معنا قرار می‌گیرد.

خلافت زمانی حق و مطابق واقع و صدق خواهد بود که از تناسب و سنخیت برخوردار باشد وگرنه خلافت معنا و مفهوم حقیقی نخواهد داشت.

ادامه نوشته

بی‌وفایی مردم زمان امیرمؤمنان(ع)

معرفی 23 تا از زیباترین انواع گل رز موجود در بازار + عکس | گل من و تو

از زبان پیامبر(ص)

روزی رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: ای علی! این جماعت امر (خلافت و امامت) تو را نقض و غصب نموده و خلافت را بدون تو،‌خودشان به تنهایی گرفته و درباره تو نافرمانی مرا می‌کنند!!!

پس بر تو باد بردباری، تا خداوند امر خود را نازل کند.

ای علی! آگاه باش! به همین زودی، آنها با تو بی‌وفایی خواهند کرد.

پس آنها را مگذار که به تو راه یافته و خوارت کنند و خونت را بریزند (یعنی صبر را پیشه خود کن) چون امت پس از من به تو خیانت خواهند کرد.

این خبر را جبرئیل از پروردگار به من داد.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- خصال، شیخ صدوق، ص 461

ضرر علم غیرنافع عالمان بی‌عمل

قیمت و خرید گل رز هلندی صورتی + فروش ارزان - آراد برندینگ

قال الامام علی(ع):

«رُبَّ عالم قد قتله جهله، و علمه معه لاینفعه».

امام علی(ع) فرمود:

چه بسا عالم و دانشمندی که جهل و بی‌خردی او را از پای درآورد و نابود کند،‌ در حالی که علم و دانشش همراهش باشد، اما سودی به حال او نداشته باشد.(1)

ـــــــــــــــــــــــ

1- نهج‌البلاغه، حکمت 107

میلاد امام النقی هادی ( ع ) مبارک

کلیپ استوری ولادت امام هادی (ع) - ویمگز

غنچه ای دیگر عیان شد در گلستان ولا

شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا

جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق

هم ولی الله هستی هم امام و مقتدا

کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او

ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا

گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت

هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا

نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی

چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا

قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو

تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا

شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول

سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا

هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او

هم برای اهل ایمان گشته میر و رهنما

حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند

جمع گشته گرد مهد هادی نورالهدا

اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول

جد مهدی باشد و بر ما ولی و پیشوا

یادگار جانفزایش شد دعای جامعه

از دعای اوست تا روح دعا دارد صفا

با نگاهی پر شود جام تهی ما دگر

صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا

قبر زیبایش بود در بارگاه عسگری

کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا

شاعر : جواد کلهر

یک شهید، یک خاطره

عکس گل مریم | عکس های زیبا از گل مریم با کیفیت بالا برای پروفایل

تربیت دختر

فرزند دوم‌مان هم دختر بود. يکي از اقوام به شوخی گفت:
- « قربانعلی! چرا این قدر دختر مي‌خواهي؟ بس است دیگر.»
او با خوشحالی جواب داد:
- «اگه تمام فرزندانم دختر باشند، افتخار می‌کنم. مي‌خواهم آنها را درست تربيت کنم تا وقتي به تکليف رسيدند، خودم چادر سرشان کنم.»
آن وقت پیشانی نوزاد را بوسید و ادامه داد:
- «طوري دخترانم را با حجاب و مقيد به اسلام بار می‌آورم که زبانزد همه‌ مردم باشند؛ هرکس آنها را ديد بگويد: دست آقاي نظيف درد نکند با اين دختر تربيت کردنش.»
با این حرف قربانعلی دهان همه بسته شد.


خاطره‌ای از شهید قربانعلی نظیف
راوی: فاطمه حکم‌آبادی، مادر شهید

مریم عرفانیان

کیهان

شعرانتظار ......

عکس امام زمان تنها - عکس نودی

در رهى دیدم مهى، حیران آن ما هم هنوز
عمر رفت و من مقیم آن سر را هم هنوز


چو نسیم صبحگاهى بر من بى دل گذشت
من نسیم وصل آن مه را هوا خواهم هنوز


می فزاید مهر او هر روز در خاطر مرا
گرچه من کاهیده ام از درد میکاهم هنوز


گرچه آه آتشینم خرمن جان سوخته
میرود تا اوج گردون آتش آهم هنوز


شوق آن دیدار، غافل کرده از عالم مرا
تو مپندارى که من از خویش آگاهم هنوز


انتظار شاه مهدى می کشد عمرى امین

رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز

شعر انتظار ......

جشن ویژه میلاد حضرت مهدی (عج) در شبکه های سیما - اخبار سینمای ایران و جهان  - سینماپرس

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟

به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم

همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى

بشکست اگر دل من، به فداى چشم مستت

سر خمّ مى سلامت، شکند اگر سبویى

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا

تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویى

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى

من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى

بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم

تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى

چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى؟

چه شود که کام جوید زلب تو، کامجویى؟

شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت

من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویى؟

نه به باغ ره دهندم، که گلى به کام بویم

نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویى

زچه شیخ پاکدامن، سوى مسجدم بخواند؟

رخ شیخ و سجده‏گاهى، سرما و خاک کویى

نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی