منتقم کربلا در راه است

والپیپر عکس گل نرگس برای پس زمینه و تم گوشی و پروفایل با کیفیت HD

دلم کاری به آب و گل ندارد
تو را دارد دگر مشکل ندارد

به دریای غمت دل بستم از آب
که این دریا غم ساحل ندارد

وجودم بی تو باشد چون درختی
که هیزم دارد و حاصل ندارد

قبول درگه خود کن کسی را
که غیر از اشک نا قابل ندارد

بدم اما گرفتار تو هستم
مگر هر کس که بد شد دل ندارد

دلی دارم که در این هفت اقلیم
به جز خاک درت منزل ندارد

برم حسرت به زخم آن شهیدی
که جز تیر غمت قاتل ندارد

بجز تو ای کرم بخش کریمان
کریمی این همه سائل ندارد

دل میثم هماره محفل تواست
دوعالم این چنین محفل ندارد نخل 2 ص 618

منتقم کربلا در راه است

عکس نوشته گل نرگس امام زمان - عکس نودی

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد
حمید رضا برقه ای

یا لثارات الحسین به پا خیزید!

شقایق

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید...

به پا خیزید که در دوردستِ افق، اسبی پیِ گمشدة خویش می‌آید

و

کربلا به خونِ حسین آغشته

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید که مشک عباس تشنه است

و

لب‌های علی‌اصغر خشکیده

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید که رباب بر گهوارة خالی مرثیه می‌خواند

و

زینب میانِ آتشِ خیمه‌گاه، بی‌پناه مانده

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید که این بغضِ هزار ساله تمامی ندارد

و

غم‌های عالم، بر جمعه‌ها نشسته

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید که از شام بلا شهید‌ آوردند

و

مادری بوسه می‌زند بر استخوان‌های سوخته

«یا لثارات الحسین»

به پا خیزید که مهدویان در«معبر نینوا» چشم انتظارند

بیرق سرخ به دست گیرید

فریاد «هیهات منّا الذله» سر دهید

و

انتقامِ مظلومان عالم را بگیرید

«یا حجه بن‌الحسن، عجل علی ظهورک»

مریم عرفانیان

یک ستاره از آن هزار

تصویر پس زمینه مجموعه گلهای وحشی

شاگرد عاشورا

کربلا آموزه‌هایی داشت که دستیابی به آن سرنوشت‌ساز است. وقتی امام حسین‌(ع) پرچم حرکت و قیامش را به دست زینب(س) سپرد، او در کوفه و مجلس یزید؛ پیام حرکتش را به جهانیان عرضه داشت.

دفاع مقدس هشت ساله رزمندگان ما در مقابل بعثی‌ها هم آموزه‌هایی داشت و رسالتی؛ و آن ادامه راه شهدا بود و الگوپذیری خواهران شهدا از بی‌بی زینب(س)؛ و کم نبودند پیروان حضرتش که مسیر برادران شهید خود را ادامه دادند.

آخ محمدجان! چه زیباست شنیدن روایتت از نگاه خواهر.

«اصلاً می‌دونی پخش کردن وصیت‌نامه یعنی چی؟ اصلاً می‌دونی واژه برادر یعنی چی؟ راستی!

می‌دونی سفارش سنگ قبر برا برادرت چقدر سخته؟ بیا عزیزم! محمدجان! بیا ببین داداش مُهر قرمز رو شناسنامه‌ات چه می‌درخشه.

خدا چقدر دوستت داشت که خیلی زود از ما گرفتت.

به‌یاد حرفت افتادم که گفتی: «آبجی! همه رفتنی‌اند. چه خوبه که آدم زیبا بره» و تو رفتی و من هر روز توی دانشگاه می‌گم: آهای خانوما... آهای آقایون! بیاین... بیاین وصیت‌نامه شهید رو بخونین. وصیت‌نامه داداشمه.

وصیت‌نامه محمدرضا... توی سالن صدا می‌پیچه؛

- خانم دهقانی... یکی بدین...

- خانم! پس من چی

- ا... خانوم...من... من...

موضوع: شهید محمدرضا دهقانی

ابوالقاسم محمدزاده

کیهان

راهکار جذب قلوب دشمنان

عکس باکیفیت از گل های زیبا در دشت پایین کوه | تیک طرح مرجع گرافیک ایران

قال الامام علی(ع):

«منع اذاک یصلح لک قلوب اعدا‌ءک».

امام علی(ع) فرمود:

جلوگیری از اذیت و آزار دیگران، دل‌های دشمنانت را برای تو اصلاح و شایسته می‌کند.(1)

____________

1- غرر‌الحکم و دررالکلم آمدی، ج 1، ص 83

امـــدادگــر

عکس زمینه گل های صورتی و بنفش در دشت پس زمینه | والپیپر گرام

یادی از روحاني شهيد سعید رجبی فاضل

مثل پروانه در سنگر امداد دور مجروحين مي چرخيد. از بعضی زخم‌ها خون فواره می‌کرد ولی با حوصله و احتياط تمام آن‌ها را مي بست تا التيام پيدا كنند...

با بچه‌هايي كه از درد داشتند به خود مي پيچيدند شوخي مي كرد تا شايد درد براي مدتي فراموش‌شان شود.. لابلاي صحبت با بچه‌ها يك لحظه صداي انفجار مثل آواري رو سقف سنگر فرود آمد... سنگر امداد فرو ريخت و سعيد بشدت زخمي شد و خون ريزي شدیدی داشت... تا نفس‌های آخر به فكر مجروحاني بود كه زير آْوار سنگر مانده بودند و مثل او نياز به رسيدگي بچه‌هاي امداد داشتند...

***

شرکت در کلاس‌های حفظ حدیث در مسجد الزهرا(س)، را اولین حضور سعید رجبی فاضل در محافل دینی و جلسات مذهبی ذکر می‌کنند جلساتی که او در کودکی به شدت به آن علاقه‌مند بود و در آن توانست 40 حدیث از کلام گهربار معصومین علیهم‌السلام را حفظ کند.

حلاوت یادگیری 40 حدیث از اهل بیت علیهم‌السلام در ذهن او و باعث شد تا در سال‌های نوجوانی و جوانی نیز دوستان خود را به یادگیری احادیث اهل بیت توصیه کند.

این احادیث باعث شکل گیری شخصیت سعید رجبی فاضل و گرایش او به مکتب اهل بیت و تحصیل در حوزه علمیه شد تا چهار سال پایانی عمر ارزشمندش را در کنار جهاد به تحصیل علوم الهی بگذراند. سعید رجبی متولد اول اسفند 1342 در یک خانواده متدین و از نظر اقتصادی متوسط بود که او را از کودکی به شرکت در هیئت‌های مذهبی و مجالس قرآن و شرکت در نماز جماعت در مسجد تشویق می‌کردند. مادر سعید رجبی فاضل درباره دوران نوجوانی او می‌گوید: سعید از زمان نوجوانی نماز جماعتش با هیچ بهانه‌ای ترک نمی‌شد. مادر شهید هنوز هم یاد می‌کند از شب‌هایی که از صدای چک چک آب متوجه می‌شده که سعید برای نماز شب برخاسته و برای اینکه کسی بیدار نشود چراغی را روشن نمی‌کرده است. مادر سعید از دوران نوجوانی سعید، روزه‌های بی‌سحری و دقت عجیب در مراقبت برای دور ریز نشدن تکه‌های نان باقی مانده در سفره را به یاد می‌آورد.

او چشم‌هایش پر از اشک می‌شود وقتی تعریف می‌کند: « سر سفره كه مي‌نشستيم، وسط نان را بچه‌هاي ديگر مي‌خوردند و دور نان را سعيد. مي‌گفتم: «سعيد، مريض مي‌شي! ». مي‌گفت: «مادر اگر بداني اين گندم تا نان شود چقدر زحمت و خرج دارد! اين بركت خداست!...

خواهر شهید نیز هنوز صدای نصیحت‌های برادرانه سعید را به یاد دارد از اینکه در وصیت نامه‌اش نیز برای او نوشته است حتی برای باز کردن در خانه با چادر مشکی جلوی در بروید و سعی کنید حجابتان را در همه حال کامل نگه دارید.

او پس از گذراندن راهنمايي وارد دبيرستان شد در دوران دبیرستان مسئول بسیج مدرسه بود و در مسجد امام رضا‌(ع) که بعدها مدتی به عنوان امام جماعت در آن، نماز می‌خواند، فعاليت رسمي خود را شروع كرد و در آن مسجد همزمان با اداره بسيج كلاسهاي تدريس قرآن كريم را نيز داير كرده بود.

شهیدرجبی فاضل پس از اخذ مدرک دیپلم براي يادگيري علوم اسلامي حوزه علمیه حضرت آیت‌الله مجتهدی را برگزید و پس از مدتی نیز به عنوان مبلغ برای اولین بار به جبهه اعزام شد.

او به مدت سه ماه در جبهه جنوب و در جزیره مجنون بود كه در اين مدت در حمله بالگردهای نیروهای بعثی به رزمندگان از ناحيه پای راست به شدت مجروح شد. در اثر این مجروحیت او را به بیمارستان شهر اصفهان منتقل کردند و بعد از آن نیز مدت 3 ماه در تهران بستري شد.

خانواده شهید می‌گویند: در مدت بستري بودن در بيمارستان بارها از دكترش خواسته بود تا او را مرخص كند ولي دكتر اجازه نداده بود. يك روز به دكتر مي‌گويد: « اگر من مرخص شوم لااقل یکی از تخت‌های بیمارستان خالی می‌شود و امکان بستری شدن يك مجروح دیگر فراهم خواهدشد که مسلماً او از من سزاوارتر خواهد بود » و بر اثر همین اصرار‌ها بالاخره او را از بیمارستان مرخص می‌کنند.

سعید بعد از اين كه بهبود پيدا كرد دوباره مشغول به درس خواندن شد و پس از مدتی از طرف حوزه علميه براي تبليغات عازم جبهه می‌شود كه اين بار نیز به پس از دو ماه به تهران باز می‌گردد.

مادر شهید تعریف می‌کند از شبی که سعيد تازه برای مرخصي از جبهه برگشته بود و صبح وقتی می‌بیند مادرش برای بدرقه و پخش شیرینی میان رزمندگان قصد دارد به ناحیه مالک اشتر برود او هم ساک وسایلش را بر می‌دارد تا با گروه‌های اعزامی دوباره به جبهه بازگردد.

او آخرین لحظات دیدار سعید را این‌گونه روایت می‌کند: با تعجب گفتم: « آخه تو همين ديروز اومدي! اما سعید گفت که باید به جبهه بازگردد. سعید آن‌روز در ناحیه مالک اشتربر خلاف دفعه‌هاي قبل با من روبوسي كرد و رفت...!

سعید که قبلا دوره‌های تخصصی امدادگری را دیده بود این بار به عنوان یک امدادگر در عملیات کربلای 5 شرکت می‌کند.

یکی از اقوام او نیز می‌گوید در منطقه سعید را دیدم و چون خبر داشتم که در یکی از حملات شدید دشمن گردان آن‌ها متلاشی شده است به او گفتم چرا به عقب برنمی‌گردی؟ به من گفت که « من این‌جا هنوز کار دارم...»

همرزمان شهید در توصیف لحظات شهادت او می‌گویند: رجبی در سنگر امداد نشسته بود و مشغول بستن زخم بچه‌های رزمنده بود که یک لحظه خمپاره 120 به سقف سنگر اصابت کرده و او را بشدت زخمی می‌کند.

در این لحظات که آتش حملات دشمن شدت گرفت و سعیدرجبی فاضل هم در کنار سایر زخمی‌های سنگر امداد از شدت خونریزی به شهادت رسید.

پیکر پاک سعید رجبی فاضل بعد از چند روز به تهران بارگردانده شد و با اقامه نماز توسط حضرت آیت‌الله مجتهدی بر پیکر مطهرش در بهشت زهرا (س) تشییع گردید.

آخرین توصیه شهید

« مبارزه را تا زماني بايد ادامه داد كه ديگر خطري متوجه اسلام و قرآن نباشد. هيچ‌كس با چند ماه و چند سال جبهه بودن نمي‌تواند از خود رفع تكليف كند. پس اين تصور كه من فلان قدر در جبهه بودم و ديگر بس است، تصور غلطي است. »

سعید رضاییسعید رضایی